توبه نامه باب
کارگزاران استعمار برنامه خروج و ادعای «سیدعلی محمد باب» را به دقت طراحی کرده بودند و چون در روایات شیعه آمده است که هنگام ظهور حضرت مهدی (عج) گروهی از مردم خراسان به رهبری یک روحانی و با پرچم های سیاه به یاری آن حضرت خواهند آمد، عوامل سفارت روس پس از زندانی شدن سیدعلی محمد باب در قلعه چهریق ماکو، یکی از کارگزاران خود به نام ملاحسین بشرویه را به خراسان فرستادند و او در روستاهای آن منطقه شایع می ساخت که حضرت صاحب الزمان ظهور کرده است و همگی باید با اسب و شمشیر و پرچم های سیاه به یاری او بشتابید و برخی از مردم ساده دل روستایی آن ایام که ظلم و جور اربابان و حکام و ستم جاری در ارکان حکومت قاجار و ملوک الطوایفی بعد از صفویه تا آن ایام و زد و خوردهای خانمانسوز مدعیان سلطنت بعد از کریمخان زند و ظلم و کشتار آغا محمدخان قاجار و جنگ های ایران و روسیه و پیروزی کفار یعنی روسیه تزاری را از علائم ظهور حضرت می دانستند، برای اینکه در شمار یاران نخستین حضرت مهدی (عج) باشند، از یکدیگر سبقت می جستند و به سرعت آماده می شدند و مرکب و شمشیر و غذای مختصری برای بین راه برمی داشتند و دسته دسته به ملاحسین بشرویه می پیوستند تا برای نجات «سیدعلی محمد باب» ابتدا به پایتخت و سپس به آذربایجان بروند.
خبر هجوم روستاییان خراسانی موجب هراس شاه قاجار و درباریان شد و باعث گردید تا به سرعت گروهی بزرگ از سربازان حکومتی را همراه با توپ و تفنگ و مهمات آتش زای جنگی به جانب خراسان گسیل دارند. سرانجام گروه سربازان حکومت و روستاییان خراسانی در نزدیکی قصبه بسطام- حوالی شاهرود کنونی - با یکدیگر برخورد کردند و سربازان حکومتی با برتری خاصی که از نظر تجهیزات جنگی داشتند، به قلع و قمع روستاییان پرداختند.
پس از این زد و خورد خونین و بروز بلوا و آشوب در نقاط مختلف کشور، بنا به پیشنهاد میرزاتقی خان امیرکبیر سیدعلی محمد باب را از قلعه چهریق به تبریز آوردند و ناصرالدین شاه که در آن موقع ولیعهد بود دستور داد تا جلسه ای با حضور علمای آذربایجان تشکیل شود و نیز فرمان داد تا برای بررسی و شناخت بهتر عقاید «باب» او را به حضورش بیاورند و از وی خواست تا با علمای حاضر در این جلسه - که اکثراً از پیروان فرقه «شیخیه» بودند - مناظره نماید.
ناصرالدین میرزای ولیعهد گزارشی از این جلسه برای پدرش محمد شاه قاجار فرستاده که در آن آمده است:
«قربان خاک پای مبارکت شوم. . . اول حاج ملامحمود پرسید مسموع می شود تو می گویی من نایب امام زمان هستم و بابم و بعضی کلمات گفته ای که دلیل بر امام بودن، بلکه پیغمبری توست. (باب) گفت: بلی، حبیب من، قبله من، من نایب امام هستم و باب امام هستم و آنچه گفته ام و شنیده ای راست است و اطاعت من بر شما لازم است. . . به خدا قسم کسی که از صدر اسلام تاکنون انتظار او را می کشید منم. . . بعد از آن پرسیدند از معجزات و کرامات چه داری؟ گفت اعجاز من این است که از برای عصای خود آیه نازل می کنم و شروع کرد به خواندن این فقره: بسم الله الرحمن الرحیم، سبحان الله و القدوس السبوح الذی خلق من السموات و الارض کما خلق هذا العصا آیه من آیاته(او) اعراب کلمات را به قاعده نحو غلط خواند و تأ سماوات را به فتح خواند. گفتند مکسر بخوان آنگاه و الارض را مکسور خواند. امیرارسلان عرض کرد اگر این قبیل فقرات از جمله آیات باشد، من هم توانم تلفیق کرد و عرض کرد: «الحمدالله الذی خلق العصا کما خلق الصباح و المسأ». باب بسیار خجل شد. بعد از آن مسائلی چند از قصه و سایر علوم پرسیدند و جواب گفتن نتوانست. چون مجلس گفتگو تمام شد، جناب شیخ الاسلام احضار کرد و باب را به چوب مضبوط زده و تنبیه معقول نموده و توبه کرد و بازگشت و از غلطهای خود انابه و استغفار کرد و التزام پا به مهر سپرد که دیگر از این غلطها نکند. امر، امر همایون است. . . »(10)
بر اساس مدارک و نوشته های موجود در پایان این مجلس «سیدعلی محمد باب» که تاب مجازات را نداشت، دست از ادعای خود کشید و توبه نامه ای رسمی به خط خود نوشت.
از توبه نامه پا به مهری که ناصرالدین شاه در گزارش به پدرش محمدشاه یاد می کند نشانی در دست نیست اما یک نامه از «علی محمد باب» به ناصرالدین میرزا ولیعهد باقی مانده که اصل آن در کتابخانه مجلس شورای ملی است. (11) متن این نامه که گروهی آن را توبه نامه باب می دانند به این شرح است:
«فداک روحی الحمدالله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عباد خود شامل گردانیده. بحمدالله ثم الحمدلله که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرموده که به ظهور عطوفتش عفو از بندگان و تستر بر مجرمان و ترحم بر یاغیان فرموده. شهدالله من عنده که این بنده ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد. اگر چه بنفسه وجودم ذنب صرف است ولی چون قلبم موفق به توحید خداوند جلّ ذکره و نبوت رسول او (ص) و ولایت اهل ولایت اوست و لسانم مقر بر کل ما نزل من عندالله است، امید رحمت او را دارم و مطلقاً خلاف رضای حق را نخواسته ام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلمم جاری شده، غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد، استغفرالله ربی و اتوب الیه من ان ینسب الی الامر و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجت الله علیه السلام را محض ادعای مبطل و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر، مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنانست که این دعاگو را به الطاف و عنایات بساط رأفت و رحمت خود سرافراز فرمایند، والسلام»(12).
پس از این ماجرا باب را دوباره به زندان برگرداندند. اما عوامل استعمار دست از تلاش خود برنمی داشتند و همه جا با رواج این شایعه که امام زمان ظهور کرده ایجاد بلوا و آشوب می کردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
10- «کشف الغطأ» اثر میرزا ابوالفضل گلپایگانی، صص 204-201، به نقل از بهائیت در ایران.
11- در کتاب بهائیان نوشته سیدمحمد باقر نجفی صفحه 224، در مورد این توبه نامه چنین آمده است: «آنچه مسلم است، صورت اصلی دستخط علی محمد شیرازی، درقاب عکسی، در سالن قدیمی کتابخانه مجلس شورای ملی آویزان بوده است. مطلعان و کسانی که به کتابخانه مجلس رفت و آمد داشته و دارند، اذعان می دارند که خود صورت دستخط علی محمد شیرازی را که در قاب عکسی در سالن کتابخانه مجلس شورای ملی آویزان بوده، کراراً دیده اند و در زمان مسؤولان وقت، آن را برداشته، به کجا برده و یا تحویل داده اند، معلوم نیست! مؤلف این کتاب درآبان 1353، تحقیقات جامعی در کتابخانه مجلس شورای ملی به عمل آورد ولی مسؤولان از توبه نامه مذکور اطلاعی نداشتند و از آنجایی که احتمال داده می شد در صندوق کارپردازی مجلس گذارده شده باشد، کوشش به عمل آورد تا به محتویات صندوق مذکور، دستیابی پیدا کند. ولی بعدها معلوم شد که توبه نامه در صندوق کارپردازی موجود نیست!. . از آنجایی که صاحب اصلی این سند، ملت ایران می باشند، می بایست تحقیق و بررسی هایی از مسؤولان کتابخانه در سنوات مختلف خاصه در سال های 1315 به بعد صورت پذیرد، تا از سند مذکور اطلاع دقیق و یا در صورت اثبات مفقود شدن آن پرده ها از یک دستبرد جنایتکارانه بالا رود و نقشه های زعمای بهائی ایران به عنوان خدمت به کتابخانه مجلس و در لباس کتابدار و مسؤول کتابخانه معلوم همگان گردد!. . . »همچنین نورالدین چهاردهی در صفحات 89 و 90 کتاب «بهائیت چگونه پدید آمد»، چاپ دوم تابستان 1369، که توسط چاپ و انتشارات آفرینش منتشر شده می نویسد:
«در کتاب بیان الحق تألیف سیدعباس علوی، توبه نامه سیدباب را تأیید کرده است» وی در ادامه می نویسد: «در ایام محمدرضا]ی[ مخلوع در میدان بهارستان اغتشاشی بر پا، بهائیان مجلس را به آتش کشیده که توبه نامه سوخته شود خساراتی وارد آمده اما توبه نامه محفوظ ماند» و در صفحه 178 کتاب در مورد وضعیت فعلی این سند می نویسد: «ارباب کیخسرو در ایامی که در کرمان به سر می برد به معلمی اشتغال داشت و همسر دوم وی از خاندان بهائی بود. در اوقاتی که در مجلس شورای ملی بود بهائیان با وی تماس گرفته و حاضر شدند مبلغ دوازده هزار تومان که در آن سنوات ثروت معتنابهی بود به ارباب کیخسرو داده و اصل سند توبه نامه باب را که در صندوقی در کتابخانه مجلس مضبوط بود ابتیاع کنند و خیلی اصرار و سماجت کردند بر ما معلوم نیست علت استنکاف ارباب ]کیخسرو[ به چه سبب بود. فرمان مشروطیت و نطق افتتاحیه مظفرالدین شاه نیز در جعبه ای در کتابخانه مجلس محفوظ است ]که[ فرمان مشروطیت به خط قوام السلطنه است. در زمانی که ریاست مجلس به عهده مهندس ریاضی بود استاد بوذری که از اساتید به نام خط است احضار و به وی گفت توبه نامه باب مفقود شده است، استاد نشانه صندوقی را داد و پس از آوردن صندوقچه توبه نامه باب در آن موجود بود که اکنون نیز در کتابخانه مجلس جمهوری اسلامی نگهداری می شود و آقای حائری که مردی دانشمند و متدین و از خاندان علمای بزرگ تشیع است، بیش از دیگران صلاحیت ریاست کتابخانه مجلس را دارا می باشد و آثار ارزنده در فهرست کتب خطی کتابخانه منتشر ساخته است».
12- به نقل از کتاب قائمیت مرحوم «محمد تقی شریعتی» و نیز کتاب گوشه های فاش نشده ای از تاریخ، چند «چشمه» از عملیات حیرت انگیز کینیاز دالگورکی، جاسوس اسرارآمیز روسیه تزاری، یادداشتهای کینیاز دالگورکی، انتشارات کتابفروشی حافظ، سیدابوالقاسم مرعشی، ص .45